Inlägg

چگونگی مرگ سعید کیانی _ افسر اطلاعات محور ۳ _ از اصفهان و سعید شمس الدین

Bild
او احتمالا اندکی پس از آنچه که عملیات فروغ خوانده می شد در سال ۶۸ به بخشی که اصطلاحا بنگالستان نامیده میشد فرستاده میشود تا در جایی که کارش تهیه نقشه عملیاتی برای فروغ ۲ بود انجام کار نماید.  در آن هنگام آن دستگاه دارای ۶ محور به ترتیب ۱ تا ۶ بوده که اینها تنها نقش فرماندهی برای یکان هایی که دارای نیرو بودند داشتند. هر محور دارای ۳ باصطلاح لشکر بوده که هر کدام نیرویی در حدود ۱۰۰ نفر سالم و بیمار شامل میگردید. به این ترتیب هر محور ستادی در بنگالستان داشت که با شماره ایی که گویای آن محور بود نامیده می‌شد. سعید از محور ۳ بود و بنابراین در بنگالستان در بخش و ستاد ۵۱۳ بود. من در آن هنگام در ستاد ۵۱۶ بودم, به این کسان نام افسر اطلاعات که منظور اطلاعات نظامی بود نهاده بودند. در بدو بر آمدن در آنجا کسی بنام «م ب » مرد است همه کسانی که به آنجا وارد شده بودند را گرد میآورد و به انها یادآوری می کند که « طبق گفته برادر و رهبر هر آن کس که از این پس بخواهد از اینجا جدا شود حکم اش اعدام است چرا که در اینجا در برابر اطلاعات طبقه بندی شده قرار گرفته اید» گو اینکه در طول حیات این سازمان هیچگاه و هیچگ

بارداری مریم رجوی و زاییدن او در پاریس

Bild
در دو ویدئوی پیشین (شماره ۲ و ۳) گفتم که همه آنچه که از مریم رجوی در نشست روز ۱۷ شهریور ۱۳۷۲ که برنامه ایی برای اعلام پایان مرگ دو انسان بود نشان داده شد گنگ، گیج و نا روشن می نمود. آن چهره چیزی نمی بود که در آن دستگاه بایسته و رسم بود چرا که: ۱. او به همراه رهبرش بر نیامد. ۲. او پوشش رسمی و حتا معمول بر تن نداشت. ۳. او هیچ سخنی نگفت و حتا به هنگام شادی از قضا برای او نه لبخند که تبسمی دریغ داشت. ۴. آیا آن رخت یکسره بلند و یکدست سبز رنگ پوششی برای بار داری اش بود؟ ۵. دلیل آن چهره بسته و غمگین چه بود؟ ۶. آیا در ارائه آن چهره پیشامدی برخاسته (طرح) و یا ناخاسته (تصادفی) در کار بوده است؟ ۷. آیا این نخستین نشانه القاء زمینه بستری یا غیبت ۶ ماه بعد نبوده است؟ ۸. آیا این حس که ایشان بیمار است و دردمند همراه با حس دلسوزی در میان حواریون خوب القاء شد؟ و….. میتوان پرسش های بیشتری بر شمرد اما سخت است که به رهیافتی دست یافت. بگذارید به گونه ایی دیگر به داستان بنگریم؛ چگونگی برخورد رهبر با آن. ۱. او درآن نشست که قیمت اش جان آن دو نگون بخت بود در پایان بد جوری شوریده حال از بیانیه شش شش گفت و نتوان

چگونکی مر گ علی نقی حدادی - کمال - فرمانده پیشین لشکر ۳۷ ، ازسمنان یا شاهرود

Bild
در ویدئوی شماره ۲ از مرگ محبوبه و آنچه که در آن نشست در این باره رخ داد گفتم. در ادامه رئیس از فردی بنام «اس» خواست که گزارشی در مورد مرگ کمال بدهد. او آمد و اینگونه آغازید که امروز بامداد هنگامی که برایش صبحانه بردم دریافتم که او مرده است و بلافاصله اضافه نمود که او با قرص سیانوری که به همراه داشته خودکشی کرده است. ادامه داد که پس از برخورد دیروز برادر شریف با او که از او چیزی خواسته که پاسخ بدهد اینگونه شد‌. برخورد در فرهنگ این گروه برابر با بازجویی در بقیه نقاط جهان میباشد. او نگفت که چگونه یک فرد تنها اندکی پس ازیک برخورد دست به خودکشی می زند. او نگفت که سال ها بود که هیچ قرص سیانوری در کار نبود. قرص سیانور برای شرایط محدودی در سال های پس از ۶۰ در درون ایران بود. نه در عراق و ارتش آزادیبخش که هیچ تهدید دستگیری و شکنجه و درز اطلاعات در میان نبوده است. پس از او، برادر شریف که منظور مهدی ابریشم چی بود سخنانی در برابر رئیس اش ایراد کرد. ایشان گفت که او - کمال - علاوه بر خیانت پیشین به سازمان این بار نیز با این خود کشی لکه سیاه و تاریکی شد بر انقلاب خواهر مریم. او نگفت که آن خیانت چه

۱. چگونگی مرگ محبوبه غیبی پور

Bild
در بامداد روز ۱۶ شهریور ۱۳۷۲ ساعت در حدود ۰۶۰۰ خانمی بنام حکیمه مرا صدا نمود و محور ۱ را به من تحویل داد. آن یکان قرار بود به زمین رزمایش بنام حمرین برای شلیک تانک برود. او مرا توجیه کرد اما نگفت که چه تعداد در دو آسایشگاه برادران و یا خواهران باقی میمانند. بطور معمول ساده نمی بود که کسی حتا با دلیلی واقعی از جمله بیماری در آنجا بماند به سخن دیگر این پرسش گمراه کننده است که چه کسی باقی مانده است آنجا جهانی دیگر با ویژگی‌های بسیار ویژه بود که با هر گونه پیش فرض این جهانی و این انسانها هم خوانی نداشت. او گفت که نگران است! نگران از چه چیزی روشن نبود و توضیحی بیش نداد. آنها رفتند ساعت حدود ۱۰ یا ۱۱ بامداد هنگامی که نگهبان سرگرم گشتی زنی بود در می یابد که صدایی جیغ مانند از درون آسایشگاه زنان می آید و بنا به گفته او در آن هنگام پس از نزدیکی بیشتر آن صدا قطع شده و دیگر چیزی نمی شنود. او به نزد من آمد با هم به آنجا رفتیم اما هیچ نشانه ایی غیر عادی ندیدیم. البته که هیچ کس در آن دستگاه هرگز جرات ورود به درون آسایشگاه خواهران بی اجازه مسئولی چند رده بالاتر در هیچ شرایطی نمی داشت. شای